شانزده سال بعد
| وزن | 240 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| ناشر | |
| شابک |
9786007874554 |
| تعداد جلد |
1 |
| تعداد صفحه |
208 |
| قطع کتاب |
شومیز |
| جلد کتاب |
رقعی |
| زبان کتاب |
فارسی |
دستهایم را جلو بردم.
قفل شانزده سال دوری و انتظار را باید میشکستم.
«بسم الله» گفتم و گره کفن را باز کردم.
قلبم محکم میزد و کم مانده بود از جا کنده شود.
شاید اگر میتوانستم فریاد بزنم و ذرهای از حیرتم را بیرون بریزم، تحمل دیدن آن صحنه برایم راحتتر میشد.
آنچه جلوی چشمهایم بود، با تمام دیدهها و شنیدههایم حتی دم تا آن روز تفاوت داشت.
پلکهایم را چندین بار بههم زدم تا اگر خوابم یا در تنگی و تاریکی قبر به اشتباه افتادهام، از فکر و خیال بیرون بیایم؛
ولی نه خواب بودم و نه اشتباه میکردم.
بغض، گلویم را فشار میداد.
دلم میخواست فریاد بزنم.
بگویم خدایا! چرا الان، چرا امروز، چرا اینطور باید محمدرضا را نشانم بدهی!؟
3.0 €
ویژه
3.0 €