نووه چنتو
| وزن | 138 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| مترجم | |
| ناشر | |
| شابک |
9789651124815 |
| تعداد جلد |
1 |
| تعداد صفحه |
76 |
| قطع کتاب |
شومیز |
| جلد کتاب |
رقعی |
| زبان کتاب |
فارسی |
و هر بار به سرزمين ديگري مي رفت:ميرفت به مرکز لندن با قطار مي رفت و به در و دشت به قله کوهي مي رفت که برف تا کمرش مي رسيد يا به بزرگترين کليساي جهان مي رفت ستونهاي آن را مي شمرد و توي چشم شمايل مسيح مصلوب خيره مي شد.سفر مي کرد و چيزي که فهميدنش خيلي سخت بود اين که از کجا مي دانست کليسا يا برف يا ببر چه شکلي است…
منظورم اين است که او هيچ پايش را از اين کشتي پايين نگذاشته بود حتي يک بار شوخي نبود کاملا درست بود.هيچ وقت پياده نشده بود.حتي يک بار و آن وقت طوري بود که انگار همه اين چيزها را به چشم خودش ديده است.تو به نووه چنتو مي گفتي ((يک بار رفته بودم پاريس))و او ازت مي پرسيد که مثلا باغ فلان را ديده اي يا فلان جا غذا خورده اي همه چيز را مي دانست.به ات مي گفت :((چيزي که توي پاريس دوست دارم اين است که روي پل پون نوف قدم بزنم و منتظر غروب خورشيد بمانم و وقتي که کشتيهاي تفريحي از آنجا مي گذرند بايستم و برايشان دست تکان بدهم.))
-اما نو وه چنتو تو پاريس را ديده اي؟
-نه
-پس ديگر…
-يعني آره…
-يعني چي،آره؟
4.0 €
4.0 €