نارنگ
| وزن | 550 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| ناشر | |
| شابک |
9786226722230 |
| تعداد جلد |
1 |
| تعداد صفحه |
503 |
| قطع کتاب |
گالینگور |
| جلد کتاب |
رقعی |
| زبان کتاب |
فارسی |
قلب هر دو تند و بی وقفه می کوبید؛ انگار زمین و زمان همان جا، درست جایی که هر دو سر در گریبان هم فرو برده بودند، از حرکت ایستاده بود. هر دو در آغوش هم بودند، بی آنکه چیزی بگویند و آن هارمونی قشنگ به هم بخورد. گرمای تن و نفس های در سینه حبس شده شان، خودش به تنهایی، بازگوکننده ی تمام احساس مشترکشان به هم بود.
چند دقیقه ای در همان وضعیت ماندند. گلین دستپاچه تکانی به خودش داد و با شرم و حیایی که انگار یکباره سراغش آمده بود، برای رهایی از وضعیتش، کمی عقب کشید. خواست شال سرخورده اش را پیش بکشد که راستین دست لرزان او را عقب کشید و با صدایی خش دار و ملتمس، بيخ گوشش پچ زد:
– نه… خواهش می کنم!
گفت و بدن سست او را دوباره به طرف خودش کشید و بی مکث، سرش را توی موهای لخت ریخته روی شانه های گلین فروبرد… نفس کشید و آرام شد… نفس کشید و ریه هایش پر شد از عطر خوش آن ابریشم های سرکش. خواست به گذشته ها برود. خواست تمام سختی هایی را که از سر گذرانده بود، به خاطر آورد… روزهای تیره بختی و غم و اندوهش را؛ اما دیگر هیچ نبود! هیچ اثری از آن سیاهی وحشتناک نبود… وقتی که وسط این بهشت قدم می زد، پرده ای از فراموشی روی گذشته ی دردناکش کشیده می شد که او را از تمام آن تیرگی ها جدا می کرد…
9.0 €
9.0 €