زندگی

آیا تا به حال کسی برای طولانی شدن عمر راه چاره ایی نشان داده است؟
تلفن حدود دو نیمه شب زنگ می زند. جوانی که بیماری کشنده ای دارد تلفن را برمی دارد و کسی از آن طرف به او می گوید که ما یک عضو مناسب برای شما داریم. او منتظر این تلفن بود اما نگران است. او باید با شهامت برای فرزندش هم که شده به بیمارستان برود. او ساکش را برداشت و به بیمارستان ویرشو رفت.
این داستان قبل از پیوند شدن است که او در عالم بیمارستان نزد هم اتاقی های مختلف و سرنوشت هایی که تعریف می کنند سپری می کند. یک فروشنده که پنهانی معشوقه اش را می دید، مرد لبنانی قصاب که هر دو برادرش در جنگ داخلی کشته شده بودند و حالا در سفینه ی فضایی سفیدش که تخت بیمارستان است در حال به یاد آوردن است.دچار بحران فکری است که چه کسی او را دوست دارد؟ و برای چه کسی زنده ماندنش مهم است؟ و اینکه چه کسی جان خود را از دست داده تا او زندگی کند؟
داوید واگنر در این کتاب بدون اغراق از عشق و مرگ و مسئولیت و خوشبختی می گوید و از زندگی که به گفته درویش یک مسافرت است.