داستان هایی از جنس زندگی در قدیم

وزن 105 گرم
نویسنده

ناشر

شابک

9786003266315

تعداد جلد

1

تعداد صفحه

81

قطع کتاب

شومیز

جلد کتاب

رقعی

زبان کتاب

فارسی

آن روز شمس الملوک تند به اتاق رفت و گوشه ای نشست. زانو بغل گرفت و زار زار گریه کرد. فاطی کوچولو پیش ننه خوبه رفت و خبر داد. ننه خوبه از پله ی درگاهی بالا آمد و سرش را از لای پرده؛ داخل اتاق کرد. «چی شده؛ چرا گریه می کنین.» شمس الملوک به اشک ها دست کشید. «آخه این چه کاری بود که آقا یاسین کرد.» ننه خوبه پرده را کنار زد؛ داخل شد و دم در ایستاد. «مگه چی کار کرده، خلاف شرع که نکرده. زن گرفتن که گناه نیس. این جور که شما گریه می کنین؛ فکر کردم راسی راسی اتفاقی افتاده.» شمس الملوک باز دست ها را جلوی صورت گرفت و شانه هایش تکان خورد. ننه خوبه یک قدم جلو آمد و روی پادری ایستاد «طوری که نشده. از خرجی شما که نمی خواد کم کنه. چند نفر برا براتون اسم ببرم که دوتا زن دارن؛ توی یه خونه.» بچه توی ننو گریه کرد. ننه خوبه همان طور که از اتاق بیرون می رفت گفت: «بلند شین شیرش بدین؛ بلند شین.»

5.0 

ویژه

5.0