کسری
| وزن | 300 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| ناشر | |
| شابک |
9786227560442 |
| تعداد جلد |
1 |
| تعداد صفحه |
265 |
| قطع کتاب |
شومیز |
| جلد کتاب |
رقعی |
| زبان کتاب |
فارسی |
کسری با صدایی آهسته گفت: من کی باید برم پیش دبستانی؟» سعید پوزخندی زد و گفت برو بابا واقعا داری این رو میپرسی؟ و با دیدن صورت و حشت زده او دلش سوخت و ادامه داد: دیگه راحت شدی فقط حالشو ببر
اصلاً من مامانم رو میخوام
سعید یک دفعه لحن صحبتش عوض شد.
کسری چشمان خسته و پر از ترسش را به مردمی که بی تفاوت از کنارش میگذشتند انداخت و چند دقیقه ای به آنها خیره شد، اما هیچ کدام به او نگاه نمیکردند. البته بعضی افراد با ترحم به او نگاه تندی میکردند و سرشان را تکان میدادند گویی دیدن او برایشان سخت بود
4.0 €
ویژه
4.0 €